نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

متن درس «زن پارسا» و معنی متن:

درس یازدهم

زن پارسا

 

نقل است آن شب که رابعه در وجود آمد در خانه پدرش چندان جامه نبود که او را در آن بپیچند و چراغ نبود.

تعريف کردند شبی که رابعه به دنیا آمد در خانه پدرش پارچه و لباس کافی وجود نداشت که رابعه را در آن بپیچند و همچنین چراغی هم در خانه آن ها وجود نداشت.

 

پدرِ او را سه دختر بود رابعه چهارم بود از آن رابعه گويند پس عیال با او گفت: به فلان همسايه رو و چراغی روغن بخواه.

پدر رابعه سه دختر داشت رابعه دختر چهارم بود به همین خاطر به او رابعه می گفتند. سپس همسرش به او گفت: پیش فلان همسايه برو و به اندازه روشن کردن يک چراغ روغن بگیر.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

از آن

به اين علت

عیال

همسر

 

پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد.  برخاست و به در خانه آن همسايه رفت و باز آمد و گفت: خفته اند. پس دلتنگ بخفت و پیغمبر را علیه الصلاه و السلام، به خواب دید. گفت: غمگین مباش که اين دختر سیده ای است که هفتاد هزار از امت من در شفاعت او خواهند بود.

پدر رابعه با خداوند عهد کرده بود که از بندگان خدا کمکی نخواهد. بلند شد و به در خانه همسايه اش رفت و بازگشت و به همسرش گفت: خوابیده بودند و با ناراحتی خوابید و پیامبر که درود خدا بر او باد را درخواب ديد که به او گفت: ناراحت نباش چون اين دختر، زن بزرگواری خواهد شد که هفتاد هزار نفر از امت من به شفاعت او بخشیده می شوند.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سیده

سرور بزرگ

شفاعت

میانجی بودن

آرایه ادبی:

دلتنگی  ß  کنايه از ناراحتی

 

چون رابعه بزرگ شد پدر و مادرش بمردند و در بصره قحطی عظیم پیدا شد و خواهران متفرق شدند.

رابعه بزرگتر شد و پدر و مادرش فوت کردند و در شهر بصره خشکسالی بزرگی پديد آمد و هر سه خواهر پراکنده شدند.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

قحطی

خشکسالی

متفرق

پراکنده

 

و رابعه به دست ظالمی افتاد. او را به چند دِرَم بفروخت. آن خواجه او را به رنج و مشقّت کار می فرمود.

رابعه به دست شخص ظالمی گرفتار شد. و او را در مقابل چند سکۀ نقره فروخت. صاحب جديد رابعه او را مجبور به انجام کار های سخت و دشوار می کرد.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دِرَم

سکه نقره

خواجه

صاحب

 

روزی بیفتاد و دستش بشکست. روی بر خاک نهاد و گفت: الهی! غريبم و بی مادر و پدر، اسیرم و دست شکسته. مرا از اين همه هیچ غم نیست، الا رضای تو می بايد تا بدانم که راضی هستی يا نه؟

روزی افتاد و دستش شکست. صورتش را بر روی زمین گذاشت و به سجده رفت و با خداوند راز و نیاز کرد و گفت: خدايا! در اين شهر غريب و تنها هستم و پدر و مادری ندارم اسیرم و دستم آسیب ديده. ولی از اين همه رنج و سختی، ناراحت نیستم؛ فقط رضايت تو را می خواهم و بدانم که آيا از من راضی هستی يا نه؟

واژه

معنی واژه

رضا

خشنودی

آرایه ادبی:

روی بر خاک نهاد  ß  کنايه از به سجده رفت و عبادت کرد.

 

 آوازی شنید که غم مخور فردا جاهیت خواهد بود چنان که مقرّبان آسمان به تو نازند.

صدايی به گوش رابعه رسید که می گفت غمگین نباش زيرا در آينده «جهان آخرت» جايگاه و مقامی پیدا خواهی کرد که فرشتگان و دوستان خدا به جايگاه تو افتخار می کنند.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جاه

مقام

مقرّبان

نزديکان، فرشتگان

 

 پس رابعه به خانه رفت و دايم روزه داشتی و همه شب نماز کردی و تا روز برپای بودی.

رابعه به خانه بازگشت و همیشه روزه می گرفت و هر شب نماز می خواند و تا صبح در حال عبادت بود.

 

شبی خواجه از خواب درآمد. آوازی شنید. نگاه کرد رابعه را ديد در سجده که می گفت: الهی تو می دانی که هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنايی چشم من در خدمت درگاه تو.

يک شب صاحب رابعه از خواب بیدار شد و او را در حال سجده ديد که می گفت: خدايا تو با خبری که میل قلبی و آرزوی قلبی من اطاعت کردن از دستور تو است و نور چشم های من همه در خدمت کردن به درگاه تو است.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

هوا

میل و آرزو

درآمد

           بیدار شد

 

اگر کار به دست من استی يک ساعت از خدمتت نیاسودمی امّا تو مرا زير دست مخلوق کرده ای به خدمت تو از آن دير می آيم.

اگر اراده و اختیار داشتم و کارها به دست من بود حتی لحظه ای هم از خدمت و عبادت درگاه تو آسوده نمی شدم اما خدايا تو مرا خدمت کار يکی از بندگانت کرده ای به همین علت به خدمت و عبادت تو دير می آيم.

 

شبی دزدی درآمد و چادرش برداشت خواست تا ببرد راه نديد، چادر بر جای نهاد. بعد از آن، راه بازيافت. دگر بار چادر برداشت و راه باز نديد؛ همچنین تا هفت نوبت. از گوشۀ صومعه آواز درآمد که: ای مرد! خود را رنجه مدار که او چند سال است تا به ما دل سپرده است.

شبی دزدی وارد شد و خواست چادرش را بدزدد اما راهش را گم کرد چادر را سر جايش گذاشت و راهش را پیدا کرد اين کار را تا هفت بار تکرار کرد. از گوشۀ عبادتگاه صدايی آمد که ای مرد »دزد» به خودت سختی نده زيرا او چند سال است که ما را عبادت می کند.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

درآمد

وارد شد

صومعه

عبادتگاه

آرایه ادبی:

دل سپردن  ß  کنايه از دوست داشتن

 

ابلیس زهره ندارد که گِرد او گردد دزد را کی زهرۀ آن بُوَد که گرد چادر او گردد. تو خود را مرنجان ای طرار! که اگر يک دوست خفته است دوست ديگر بیدار است.

شیطان هیچ گاه جرأت ندارد که به او نزديک شود دزد چگونه می تواند به او نزديک شود. تو ای دزد خود را آزار نده زيرا اگر يک دوست » رابعه» خوابیده است، دوست ديگر «خداوند» بیدار است و مراقب او هست.

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

ابلیس

شیطان

زَهره

              جرأت

طرار

دزد


سایر مباحث این فصل